حسن زاده: شرایط زیست نویسنده ها از دلایل اُفت کیفی آثار ادبی است
به گزارش گفتگوی افروز، به گزارش خبرنگار خبرنگاران در همدان، در ادامه پنجمین فصل از سلسله گفت وگوهای زنده اینستاگرامی تیمور آقامحمدی، نویسنده همدانی و معاون حوزه هنری این استان با نویسندگان مطرح کشور، برنامه زندگی با داستان شب گذشته 9 تیرماه میزبان فرهاد حسن زاده، نویسنده مطرح حوزه کودک و نوجوان بود.
در ادامه گزارش ایبنا را از این گپ وگفت زنده می خوانید:
آقامحمدی: معتقدم هستی یکی از رمان های مهم و جدی ما در سال های اخیر در حوزه نوجوان است. نه از این نظر که رمان متفاوتی درباره جنگ است؛ بلکه از این نظر که رمانی است که به جنگ به عنوان یک اتفاق نگاه نکرده است که بیاید و وقایع رخ داده را بازآفرینی کند. به اعتقاد من جنگ و شخصیت دختر در این اثر بسیار مهم است از این نظر که ارتباط ساختاری با رمان شما دارد. جنگ آمده است زندگی هایی را تغییر داده است. شخصیت ما نسبت به دخترهای هم سن و سال خودش گرایش متفاوت و مقداری روحیه پسرانه دارد، با این روحیه می رود که جنگ را شکست دهد. یعنی این اتفاق در زندگی اش می افتد و می رود به مبارزه با مرگ، مبارزه با نیست شدن.
تاثیری که جنگ بر زندگی او می گذارد، او را دگرگون می کند گویی که اتفاق ها را جمع می کند و به دخترانگی پایان رمان می رسد. به این معنا که همه این ها به واسطه جنگ است و جنگ می آید که زندگی کردن را یاد شخصیت بدهد. درباره مسئله جنگ صحبت کنیم، ارتباط آن با بدنه رمان. احساس می کنم مهم ترین وجه اثر شما و عنصر غالب در آن، جنگ است. سایه جنگ بر سر هستی است. هستی که اصلاً خود زندگی است. گویی آمده است با جنگ مقابله کند. هستی خود حیات است. می خواهد سهم خود را از زندگی بگیرد و بگوید که نباید به مقابله با زندگی بروی، باید به مقابله با نیستی بروی. به سمت زندگی برویم و حرکت کنی.
حسن زاده: برای هستی جنگ یک بهانه است. بستری است برای اینکه داستان را روایت کنیم. درست است که به لحاظ تاریخی درگیر جنگ بودیم و کسانی در این واقعه بودند و اکنون نیستند؛ در حقیقت، جنگ یک آزمون تاریخی برای سرزمین ما بود. فکر کنم این موقعیت بحرانی که هستی در آن قرار گرفته است، محل آزمون است. همانطور که گفتم جنگ بهانه است؛ اما اگر به جای جنگ، چیز دیگری بگذاریم، مثل سیل یا هر چیز دیگری، موقعیتی ایجاد می شود که آدم ها چهره واقعی شان را نشان دهند زیرا در حالت عادی همه چیز خوب و بر وفق مراد است اما در شرایط بحرانی است که شخصیت آدم ها مشخص می شود. هستی هم به شکل ناخواسته ای در این موقعیت قرار می گیرد.
از طرفی چون راوی داستان هستی است و هیچ تجربه و شناختی نسبت به جنگ ندارد، مخاطب ما هم پا به پای هستی می آید با این وقایع، شخصیت ها و موقعیتی که در آن قرار می گیرد روبرو می شود. همانطور که هستی دنیایش را می شناسد، مخاطب هم این دنیا را می شناسد.
آقامحمدی: به اعتقاد من شخصیت دختر در این قصه، به خوبی انتخاب شده است یعنی اگر پسر بود، داستان به این شکل اتفاق نمی افتاد و انگار این شخصیت دختر آمده است که شکوفا شود، همه چیز را در خود جمع کند و متولد کند. نسبت بسیار خوبی ایجاد شده است یعنی شخصیت ابتدای داستان ما با شخصیت ثانویه خیلی فرق می کند. انگار که اگر در بستر جنگ نبود این ها شکل نمی گرفت.
حسن زاده: همانطور که می فرمایید، این رمان شخصیت محور است یعنی در تقسیم بندی رمان ها که به رمان حادثه محور و شخصیت محور تقسیم می شود، گرچه در رمان حادثه و ماجرا نیز وجود دارد، اما وجهی که می بینیم و برای ما تازگی دارد؛ شخصیت هستی است که شخصیتی متفاوت است. از طیف دختران نوجوانی است که مقداری با مسائل سنتی جامعه درگیر هستند . در طول رمان نیز شاهد این درگیری هستیم و در نهایت به یک پایان می رسد.
همیشه بچه هایی را که مقداری شرایط جامعه آنها را محدود کرده می بینیم. جامعه ای که کارها را تقسیم کرده اند به کارهای دخترانه و پسرانه. همیشه فکر می کردم جای این ها در ادبیات کجاست؟ چرا نویسنده هایمان به این گونه شخصیت ها نمی پردازند. می توانم بگویم که آنچه در پس ذهن من بود و به آن فکر می کردم، در این رمان آمد و با جنگ و اتفاقاتش آمیخته شد. زمانی که رمان را نوشتم، در ابتدا شخصیت انتخابی من پسر بود و 50 صحفه از رمان را نوشته بودم که به ذهنم رسید که جای آن دختر نوجوانی که می خواست متفاوت باشد، اینجاست و اگر اینجا کار شود، می تواند رمان را متفاوت و خاص کند.
آقامحمدی: درباره شخصیت هم صحبت می کنید؟ چراکه علاوه بر جنگ خود دختر هم در رمان مهم است. شما برای بنای این شخصیت چه کاری انجام دادید؟ زیرا شخصیت متفاوت شده است. آیا می خواستید شخصیت متفاوت با شخصیت های شناخته شده سایر آثار ادبی باشد یا نه اصلاً این شخصیت از قبل در ذهن شما بود؟ شما آن شخصیت را کامل کردید یا نه از صفر و هیچ آن را بنا کردید؟
حسن زاده: چنین شخصیت هایی را در اطرافیان خودم دیده بودم. دختری را دیده بودم همیشه ماشین پدرش را سعی می کرد بشویید و تعمیر کند، هیچ وقت دامن نمی پوشید، همیشه موهایش را کوتاه نگه می داشت و این دختر در ذهن من بود. زمانی که در حال نوشتن رمان بودم، شخصیتی که در ذهنم بود را اینجا آوردم. منطبقش کردم. زمانی که جای خود را به یک پسر داد، مطالعه درباره دخترهایی که به کارهایی که در جامعه مردانه خوانده می شود، گرایش دارد را آغاز کردم.
تحقیقاتی انجام دادم تا شخصیت رمان بدون عیب و نقص باشد و در عین حال به این موضوع دقت داشتم که این موضوع در جامعه ما این است که سعی می کنند الگوسازی کنند و بچه ها را به سمتی ببرند که جسارت نداشته باشند و شبیه دیگران باشند. خواستم بچه ها به این نتیجه برسند که خودِ خودِ واقعی شان باشند و تلاش کنند خودِ واقعی خود را به اثبات برسانند. هستی هم در این موقعیت قرار گرفت که می خواست خودش را ثابت کند و توانست نشان بدهد توانایی این را دارد که جان خانواده اش را نجات دهد، در موقعیت های سخت شخص مقاوم و مبارزی باشد.
آقامحمدی: هستی در دهه 60 و اواخر دهه پنجاه زیست می کند که نشان می دهد قطعاً متولد دهه 40 است. وقتی از دل تاریخ شخصیتی را به دنیای امروز می آورید، چه وجوه و افتراقی دارند؟ یعنی نوجوانانی که در آن زمان زندگی می کردند را برای مخاطبان امروز می نویسید، چه کاری انجام دادید که مخاطب احساس همزادپنداری بیشتری با شخصیت قدیمی بکند؟
حسن زاده: مقداری سخت است؛ یعنی حرف زدن از دوره ای که خیلی شناخته شده است و شناسه های خاص خود را دارد برای نسلی که آن دوران را تجربه نکرده و معیارهایشان با معیارهای آن زمان سازگار نیست. برای بچه ها که رمان می نویسم، بیشتر هدفم این است که بچه ها از اصل لذت ببرند و وجه آموزشی را خیلی کمرنگ می کنم. با ترفندهایی مثل طنز و ماجراهای شیرین سعی می کنم مخاطب را جذب اثر کنم و اعتمادشان را جلب کنم؛ وقتی اعتماد بچه ها جلب شد، در یک اثر ادبی آنچه به ذهنیت آن ها نزدیک است را می پذیرند. در هر اثرم، به خصوص در هستی سعی کردم اعتماد مخاطبم را کسب کنم و سعی کردم از موضع بالا به مخاطبم نگاه نکنم. کاری کنم که حس کنند از خودشان هستم و دارم از خودشان برای خودشان روایت می کنم.
آقامحمدی: شما از نویسنده های با سابقه کودک و نوجوان هستید، آثار اولیه شما با آثاری که متاخر نوشتید چه تفاوت هایی از لحاظ رویکرد مخاطب دارد؟ نویسندگی شما، از لحاظ درنظر دریافت مخاطب چه سیر تطوری داشت؟
حسن زاده: در کارهای اولیه، مخاطب را چندان جدی نمی گرفتم زیرا فکر می کردم مخاطبم دانش و تجربه کمتری از من دارد. به همین دلیل فکر می کردم آنچه را که در ذهن و پیامم است به مخاطب القا کنم اما با افزایش آثار و تجربیاتم به من ثابت شد که نباید نوجوان ها را دست کم گرفت. درست است که تجربه شان از زندگی کم تر است اما نویسنده نباید روی صندلی پند و اندرز بنشیند. مخاطب باید در اثر مشارکت داشته باشد و اثر را از خود بداند. با شخصیت های رمان همزادپنداری کند. مخاطبان با چاشنی هایی مثل طنز توانستند این ارتباط را برقرار کنند. هرچه جلوتر رفتیم این شناخت بیشتر شد و اعتماد مخاطبان به من و کارهایم بیشتر جلب شد.
در برخی از قسمت ها از تکنیک های مورد توجه بچه ها استفاده کردم؛ مثلا در رمان این وبلاگ واگذار می شود (اثری است عاشقانه که در دل جنگ رخ می دهد) به خاطر برداشتن فاصله بین نسل ها از قالب وبلاگ نویسی استفاده کردم. تمام داستان در قالب وبلاگ و کامنت های آن است. بچه ها از این کار خیلی استقبال کردند. راه هایی هست که می توان از آن استفاده کرد. باید آن راه ها را پیدا کرد و از آن ها بهره جست.
آقامحمدی: در رمان هستی، هستی خیلی جدی گرفته می شود زیرا کارهایی می کند که فراتر از انتظار است. چند بار خانواده را نجات می دهد و انگار که می آید نقش خود را ایفا کند، اتفاقا نقش مهمی هم دارد. فکر می کنم رویکرد شما این است که شخصیت هایی را که خلق می کنید جدی می گیرید. ما هم باید مخاطبان نوجوان را جدی بگیریم و احساس نکنیم چون فاصله سنی زیادی داریم، پس ما عقل و درک بالاتری نسبت به آن ها داریم یعنی فهم آن ها ساده و سطحی نیست. این ویژگی در رمان هستی دیده می شود و هستی می آید و نقش خود را در زندگی ایفا می کند.چقدر طول کشید تا این کتاب را بنویسید؟ ایده اش چطور به ذهنتان رسید؟ قدری درباره فرامتن اثر به ما بگویید.
حسن زاده: این اثر در ابتدا یک داستان کوتاه بود. داستان پسری که در موقعیت جنگ می خواهد فوتبال بازی کند، دستش می شکند و این حادثه باعث می شود پدرش نتواند به سفر کاری برود و جان پدر نجات پیدا می کند. این اثر را به عنوان کار کوتاه به کانون دادم و کانون آن را به عنوان یک اثر کوتاه نپذیرفت. گفتند یا مجموعه داستان شود و یا به شکل دیگری. کمی که گذشت، یادم آمد که خاطرات زیادی از بحران و مهاجرت های جنگ دارم که برای نوجوانان از آن صحبت نشده است و خواستم این موضوع را تبدیل به رمان نوجوان کنم.
رمان نویسی در کشور ما شرایط خاص خود را دارد. شاید یکی از دلایلی که کارها آنچنان با کیفیت نمی شود شرایط زیست و زندگی نویسنده ها است که نمی توانند خیلی روی رمان تمرکز کنند. رمان، تمرکزی 6 ماهه تا یکساله می خواهد که نویسنده هیچ کار دیگری نداشته باشد و صرفا روی اثرش تمرکز کند. این شرایط برای من هم سخت بود، مدتی دنبال این بودم که اتاقی را اجاره کنم و پایان این رمان در انباری یک انتشارات نوشته شد. زیرا جایی که می خواستم را پیدا نکردم و شرایط خانه هم مانع انجام کارم می شد، بنابرین حدود 6 تا 8 ماه، روزانه 5 تا 6 ساعت را در آن انبار سپری می کردم و این اثر را نوشتم.
آقامحمدی: در شرایط بحران رابطه آدم ها دستخوش تغییر می شود و فاصله ای که وجود دارد و شرایط نامتعادل جنگ باعث می شود با نگاه دیگری به هم بنگرند، مثلا جنگ فاصله ها را بیشتر می کند اما می بینیم که جنگ باعث می شود که هستی و پدرش به هم نزدیک شوند. از این رابطه پدر و دختر به ما بگویید.
حسن زاده: فکر می کنم که جنگ سنگی است که در آب آرام برکه می افتد و همه چیز را مواج و دچار تغییر می کند. آدم هایی که از هم دور هستند و رابطه فامیلی و خانوادگی ندارند مقداری چهره خود را در کار انسانی کردن و کمک کردن بهتر نشان می دهند. اما فکر می کنم اساس یک خانواده آنچنان مختل نمی شود، ممکن است دچار زخم و آسیب های سطحی شود اما در نهایت پدر، پدر است و حامی فرزندانش. هرچند ممکن است به لحاظ فکری با هم اصطکاک داشته باشند.
در نهایت ما شاهد این بودیم که هستی با پدرش و با تمام مشکلاتی که داشت و فرارش از خانه که فرار جانانه ای بود؛ یعنی فرار به سمت جایی که پرخطر است و حس می کند دایی جمشید آنجاست و می تواند به او نزدیک شود و به عهد و وفایی که با او بسته وفادار باشد. کاری که پدرش نکرد. پدرش باید خوش قولی می کرد و موتور را برمی گرداند اما هستی این دغدغه و حس متعهد بودن را داشت که این شرایط دست به دست هم داد تا موتور را به دایی بازگرداند. در نهایت هم هستی و تمام نوجوانان می توانند به این برسند که اگر زندگیشان به طور موقت با خانواده دچار بحران می شود، این شرایط دائمی نیست و در نهایت چتر پدر و مادر بالای سرشان خواهد بود همانطور که در هستی دیدیم پدر اینگونه به دنبال دخترش خود را به آب و آتش می زند و دنبالش می رود.
آقامحمدی: به اینکه نوجوان امروز چه ذهنیتی دارد و نویسنده چطور می تواند به آن برسد، گذرا اشاره کردید. یکی از دلایل موفقیت این اثر ذهنیت امروزی شخصیت است. یعنی با مخاطب خیلی احساس نزدیکی و قرابت می کند. این بالا و پایین شدن و تغییرات نظرات و سیال بودن و جسارتی که دارد باعث می شود مخاطب با شخصیت احساس نزدیکی کند و بگوید او از من است. انگار دوست من است و قصه اش را برایم تعریف می کند. از تجربه زندگی شخصیتان کمی به ما بگویید. شما برای رسیدن به این ویژگی ها چه می کنید؟ بالاخره سال های زیادی از نوجوانی ما گذشته است و نوشتن از نوجوانی خودمان راه به جایی نمی برد و ما نمی توانیم از گذشته خودمان برای مخاطب امروز بنویسیم، شاید خیلی درک دقیق و روشنی از اتفاقات و دغدغه های قدیمی ما نداشته باشد. شما چکار می کنید و از چه راهی درمی یابید که مخاطب چه ذهنیت و درک و دریافتی دارد؟
حسن زاده: این شانس و اقبال را داشتم که 15 سال برای مجله دوچرخه کار می کردم. نشریه ای که برای کودک و نوجوان منتشر می شد و کار کردن در این نشریه باعث شد با روحیات نوجوانان آشنا شوم. البته قبل از آن هم مطالب مجله سروش نوجوان را می خواندم که حاوی مطالبی از نوجوانان بود. با خواندن آثار نوجوانان مقداری به دنیایشان پی بردم و سعی می کردم به نوجوانان نزدیک باشم با آن ها صحبت کنم و احساس صمیمیت داشته باشند و راحت حرفشان را بزنند.
به طور سنتی همیشه این انتظار را دارند که کتاب کودک و نوجوان آموزش بدهد و با خواندن آن تحت تعلیم و تربیت قرار بگیرند. اما من این نگاهم را برداشتم و فکر می کنم نوجوان حق دارد اشتباه کند و تجربه کند اگر این اشتباه و تجربه را نکند، ساخته نمی شود. نوجوانان کنونی متفاوت اند اما انتظار می رود که در فضایی آرام باشند و از خود مراقبت کنند تا در آینده به اصطلاح مرسوم؛ فردی آینده ساز شوند. من این نظریه را قبول ندارم و فکر می کنم که بچه ها در کوران این اشتباهات ساخته می شوند. حال ممکن است خودشان به صورت مستقیم وارد شوند و تجربه کنند یا از طریق کتاب هایی که می خوانند به این تجربه ها دست یابند مثلاً در همین رمان هستی می توانند با شخصیت و قهرمان اصلی همزاد پنداری کنند و به آن برسند و مقداری درباره چیزهایی که برای بچه ها مسئله است حرف بزنند. مثلا از عشق، عشق همیشه در ادبیات نوجوان ما یک تابو بوده است یا به خاطر ممیزی بالاتر است یا نویسندگان برای این که اسیر ممیزی نشوند خودشان دست به خودسانسوری می زنند. اگر قرار باشد نوجوان خودش را در اثر پیدا کند باید از مسائل اش بگوید؛ از جمله از عشق. مخصوصا اینکه عشق از مسائل شان است و در این زمان با آن درگیر می شوند و اگر در کتاب ها به آن نرسند شاید از راه های دیگری به آن برسند که خیلی هم باب طبع ما نیست.
آقامحمدی: این اثر یکی از مهمترین آثار رمان نوجوان در سال های اخیر است چراکه کاملاً با ذهنیت نوجوان انطباق دارد، نوجوانی که در مرحله گذار واقع شده است و نه کودک است و نه جوان. جنگ هم باعث می شود این تغییر عمیق شخصیت اتفاق بیفتد و باعث می شود که شکوفایی و نوزایی شخصیت و گذار از پسرانگی و مردانگی به زنانگی اتفاق بیفتد. این تغییر یک تغییر نمادین است اگر به جستجوی نمادها در اثر برویم داده های بسیار خوب و عمیقی به ما می دهد. از بازخوردهای اثر به ما بگویید.
حسن زاده: از چند جنبه بازخوردهای خوبی از رمان هستی گرفتم؛ یکی خود بچه ها بودند که بسکمک از آن استقبال کردند و معمولاً کتابداران کتابخانه های کانون پرورش فکری بچه ها و نوجوانان می گویند بچه ها برای دریافت کتاب نوبت می دریافتد تا بتوانند کتاب را بخوانند. بسکمک از بچه ها به خصوص دختران نوجوان با این اثر ارتباط خوبی برقرار کردند و کار را دوست داشتند. بیشتر از 10 پایان نامه و مقاله پژوهشی پیرامون رمان هستی منتشر شده است.
دو سال پس از انتشار رمان هستی به پیشنهاد خانم سمیه علیپور که از تصویرگران خوب ایران هستند، یک کارگاه تصویرگری راه افتاد و 12 تصویرگر شناخته شده کتاب های کودک و نوجوان، صحنه هایی از هستی را از نگاه خودشان به تصویر کشیدند که بازخورد خوبی داشت، هر تصویرگر یک جور دیده بود، پدر را یک جور دیده بود، مادر را یک جور دیده بود و این تفاوت نگاه ها زیاد بود اما در عین متفاوت بودن وحدت هم داشت. نقدی که به هستی وارد می کردند این بود که هستی اسم امروزی است و غیرممکن است دختری متولد اواخر دهه چهل و پنجاه باشد و اسمش هستی باشد.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران