رویش خیال در کویر مغستان ، برگی از خاطرات یک کوه نورد
به گزارش گفتگوی افروز، شهر تاریخی خرانق در شمال یزد ، هفتاد کیلومتری شهرستان اردکان در راستا جاده اردکان - طبس قرار گرفته است. این شهر با قدمتی 4500 ساله ، یکی از سازه های بزرگ خشتی ایران را در خود جای داده است. قلعه خرانق، کاروان سرا ، منار جنبان، مزار بابا خادم و…از جاذبه های گردشگری این آبادی است.
گفتگوی افروز :
مهدی زارعی / آبان ماه است و کاهش گرمای تابستان وزمانی مناسب برای پیمایش کویر. این بار قرعه فال به نام کویر مغستان می افتد،شنیدن نام مغستان ذهنت را و هوشت را به عقب بر می گرداند ، پیشینه تاریخی و فرهنگی یزد هم همراهی می نماید تا تو این روستای کوچک را جایگاه مغانی آتش افروز گمان کنی با طیلسانی بر سر و دراعه ای در بر که در کنار کوره آتش به آتش افروزی مشغولند و آیین بهی را با پندار ، گفتار و کردار نیک پاس می دارند، این گمان بی ریشه اما دیری نمی پاید و دوامی ندارد تا تو بدانی که مغستان از ترکیب مغ به معنی نخل و ستان پسوند فراوانی شکل گرفته است؛ به معنی جایگاه نخل بسیار؛ همان مغی که در بعضی از گویش ها مخ نام گرفته است.
از اقامتگاه؛ یعنی کاروان سرای خرانق تا مغستان راه درازی نیست به زودی وارد مغستان پر نخلستان می شویم که نخیل، زار و نزار آن در حسرت آب ، دست های احتیاج پر حسرت را به آسمان بخیل افراشته و ریشه های تشنه را در کویر روشن ریگ دوانده اند.
هنوز یک پا در روستای کوچک مغستان داریم که پای دیگر ریگ زارهای تفتیده و فرو خفته کویر را بوسه می زند؛ پاهایی که می بایست پنجاه - شصت کیلومتر ، ریگ زار ، شن زار و بیابان بی آب و آبادی را در نوردد. حرکت شروع می گردد منظم. کوله پشتی ام را محکم می کنم ، مایه حیات در آن را دوباره می بینم ؛ به ویژه آب که همراه ترین همراه است در این سفر ، سفری که روزهایش گرم است و شب هایش سرد؛ سرزمین تند باد است و سوزش و تابش آفتاب.
تا چشم کار می نماید بیابان است و بیابان .اینک در دریای ماسه های لغزان کویر همانند زورقی پارو شکسته این سو و آن سو می شویم .گاهی بر فراز ، گاهی بر فرود. می پنداری خورشید فاصله را به زمین نزدیک تر نموده است می تابد و می گدازد تا تاب تورا بستاند. گردباد های مخوفی از دور دست ها بر می خیزند ، به خود می پیچند ، لوله می شوند و هر چه دم دستشان باشد به آسمان می برند ؛ سنگ را ، ماسه را ،خار و خاشاک را و پوست مارهایی که مارها از خود به دور افکنده اند .
گویی نبردی بین خورشید و توفان در گرفته است ؛ برق خنجر خورشید که از حمایل فلک آهیخته در گلوی وحشی ترین بادهای وحشت زای کویر فرود می آید و توفان نیز خاک را بر چهره خورشید می پاشاند اما چون: مستور و مست هر دو از یک قبیله اند هر دو می خواهند تو را در خود ببلعند!
در این گیر و دار، از دور شتر هایی دیده می شوند که راه می فرایند آرام . بی اعتنا به آن چه در این برهوت اسرار آمیز بی کران کویر در حال روی دادن است. خسته ایم و بی حال ، پاها از رمق افتاده ، نای رفتن نیست و میل به نشستن فراوان است. بر خاک نرم ، خفتن گاهی می یابیم و چادر را بر می افرازیم ؛ شتاب شب بیش از شباویز روز است ، دشت و صحرا سیاه می گردد و فرقدان بر فرق آسمان نمودار.
هنوز به درستی نیاسوده ایم که از یکی دو چادر همسایه نوای دلکش سنگ خارا بر جان می نشیند و از دیگری شه نوازی های زنده یاد جلیل شهناز .همین دو نغمه شور انگیز کافی است تا خیال را در آن ماهور نا پیدا کران برویاند و جان تو را بر آشوبد ، از زمین گرم بستاند و به بوستان آسمان پر نقش و نگار برساند ؛ همان آسمانی که اینک گویی به زمین چسبیده و می توان در کهکشان راه شیری اش قدم نهاد ؛ همان آسمانی که شهاب سنگ هایش بسان تیرهای آتشین ابلیس پر تلبیس به سوی زمینیان سرازیر می گردد اما هنوز به زمین نرسیده در گوشه افق خاموش می شوند درست مانند چشم ما که در خوابی خوش فرو می رود . دو باره روز می گردد می رویم و می رویم ، تکرار است و تکرار با خود فکر می کنم زنده یاد دکتر شریعتی چه تعبیر زیبایی در باره کویر دارد: کویر سرنوشت ناکامی و تلخی و عطش ابدی آدمی است.
خورشید بخش عمده آسمان را پیموده و در سرازیری مغرب است؛ که از دور آب انباری نمایان می گردد و ماشین هایی که مورچه وار در رفت و آمد هستند و این یعنی خاتمه پیمایش کیلومتر ها شن زارهای نفس گیر .پا را که در رکاب اتوبوس می گذارم یک بار دیگر پشت سرم را نگاه می کنم آن چه بر جای مانده جای پا است و آنچه در خاطر ما ماندگار شده است خاطره ای شیرین از سفری سه روزه است و ستایش یزدان دانای آفریننده که کویر را زیبا آفرید ؛ همانگونه که کوه را ، جنگل را و دریا را .
منبع: توریسم آنلاین